۱۴ مهر ۱۳۸۲
۱۴ مهر ۱۳۸۲
۱۴ مهر ۱۳۸۲
ميگذره. ميگذره . ميگذره.
کاشکي گذشت زمان نسبي نبود. يعني موقعهايي که خوش بودي اونقدر سريع نميگذشت و موقعهايي که نبودي اينقدر کند.
نفس بکش! يالا! سريعتر! بيشتر!
وقتي به جايي رسيدي که ديگه بهت فرصتي نميدن ، نگي نگفتي .
الان داري به اندازه يه انسان از اکسيژن دنيا استفاده ميکني. کم نيست؟ زياد چطور؟
هيچوقت نتونستم قضيه عادل بودن بودن خدا رو اونطور که بايد باور کنم. هيچوقت.
وقتهايي که به بهانه رحيميتش يا علمش عدلش رو ماسمالي ميکنه رو دوست ندارم.
شايد مزه زندگي باشه همين کاراش!
چرا بعضي موقعها اونقدر نامرد ميشيم که سر خودمون هم کلاه ميذاريم؟